زِ صبرت دل شده بی‌صبر، زینب..

 هر صبح، بی حسین، شام غریبانِ زینب است..

  

 

 

 * دارم از چهارراه ولیعصر رد می‌شوم که صدای تعزیه‌خوان‌هایِ پارک دانشجو تکانم می‌دهد. یادِ کاروان عاشوراییان می‌افتم. کاروانی که حالا بدل شده است به کاروان اُسرا.. کاروانی که قافله‌دارش، حالا، بانویی‌ست قدخمیده و برادر از دست داده. یاد این جمله‌ی معروف می‌افتم، که «زینب جان.. شرمنده‌ایم که بهای حسینی شدن ما بی‌حسین شدن تو بود» نمِ اشکی چشمانم را تار می‌کند. زیرِلب زمزمه می‌کنم: هر صبح، بی حسین، شام غریبانِ زینب است..

خوش به حال ِآینه..

خوش بـه حـال ِ آیـنـه، چـون بـا تـو خـلـوت می‌کـنـد..

 

 

بعدنوشت:

در میان ِاشعار کلاسیک، بیت‌های خوبی یافت می‌شد مناسب تصویر؛ اما دلم، به آوردنشان، مایل نشد

مثلاً این بیت از سعدی:

جز صورتت در آینه، کَس را نمی‌رسد / با صورت ِبدیع تو کردن برابری..

افسون ِمن..

نمی‌توانی از افسون ِمن فرار کنی

پلنگ هم بشوی، عاقبت شکار منی..

 

شاعر: پانته‌آ صفائی

 

بعدنوشت: کامل ِغزل را، سال‌ها پیش، در کتابی به‌نام "خوش به حال آهوها" خوانده بودم. حالا، برای آوردن کاملِ غزل، هرچه کتابخانه‌ام را گشتم، پیدایش نکردم. خواستم بخرم، دیدم انتشاراتِ شهرداری اصفهان(!) کتاب را چاپ کرده؛ و این یعنی که: نگرد، نیست! در اینترنت هم، کاملش را اشتباه آورده بودند. این بود که مجبور شدم از روی محفوظاتم، سه بیت از کامل غزل را برایتان بیاورم. خیلی خواندنی‌ست، از دست ندهید ادامه‌ی مطلب را.

ادامه نوشته

وَ ما أدراکَ ما مَرْیَم..

پُکی عمیق به سیگار می‌زنم، هرچند

تو نیستی که ببینی چه می‌کشم، مریم..

شاعر: امیرپیمان رمضانی 

ـــــــــــــــــــــــــــــ

*سلام..

*در ادامه‌ی مطلب، کامل غزل را ـ در دل داستانی که مصطفی مستور تعریف کرده ـ حتماً بخوانید؛ حتی اگر داستان کوتاه «وَ ما أدراکَ ما مَرْیَم» را مثل من، تابه‌حال، ده‌بار خوانده‌ باشید..

ادامه نوشته